وَ اءَمَّا النَّهارَ فَحُلَماءُ عُلَماءُ اءَبْرارٌ اءَتْقِیَاءُ
و روزها را عالمان بردبارند، صبوران دانشمند، دانندگان حلیم، نیکان پرهیزکار و خوبان تقوا پیشه.
کوله بار علم بر دوش گرفته و در مسیر حلم گام می زنند
جز از چشمه نیکی نمی نوشند و جز در سایه سار تقوا نمی آسایند
انسان حلیم هر کاری که دل اش خواست انجام نمی دهد
ما در ادامه توصیف متقین از زبان امیرالمؤمنین علیه السلام بعد از این که رفتارهای عبادی اهل تقوا را در شب و سحر فراگرفتیم، به روزشان رسیدیم،”و اما النهار فحلما علما”۱ اولین بُروز و ظهوری که متقین در روز از نظر اخلاقی دارند “حلم” آن هاست. در نهج البلاغه فکر می کنم حدود ۱۲-۱۰ بار امیرالمؤمنین علیه السلام از مسئله حلم صحبت کرده اند و موضوعات متعددی را در این مورد فرموده اند. روایات هم به مسئله حلم خیلی اهمیت داده است . امشب می خواهیم با مدد روایات ببینیم اولاً: حلم چیست و چرا این قدر مهم است که امیرالمؤمنین علیه السلام در اوصاف متقین از آن اسم برده اند و ثانیاً: چرا با “علم” قرین شده است. “حلما علما”۲٫ متقین کسانی هستند که صاحب حلم در کنار علم هستند و ثالثاً: چرا در روز باید مهم ترین صفت شان حلم باشد؟
در روز نشانه و زمان درگیری ها و جدل ها و رفتارها و گفتگو ها و برخوردهاستِ هم چنان که در شب با خدا خلوت دارند و”فصافون اقدامهم تالین لاجزاء القرآن”.۳ در شب که اهل دنیا به غفلت مبتلا هستند و خوابیده اند، روی پاهای شان می ایستند و قرآن تلاوت می کنند. اما چرا در روز اولین و مهم ترین صفت را حلم نام برده اند؟ چرا به طور مثال جهاد یا امر به معروف را ذکر نکرده اند؟ چرا گفته شده حلم؟! این باید بررسی شود تا ما قدر این عبادت را بدانیم. قاعدتاً اول باید ببینیم اصلاً حلم به چه معناست. ولی به جای این که به کتاب های لغت مراجعه کنیم به نظرم می رسد بهتر است از زبان اهل بیت علیهم السلام و روایات در پی یافتن معنای آن باشیم و ببینیم آن روح حلم که در روایات قابل استنباط است چیست. اهل بیت علیهم السلام در مورد حلم خیلی صحبت کرده اند، اگر مراجعه ای به روایات بکنیم، می توانیم معنا و حقیقت مورد نظر حلم را از زبان اهل بیت علیهم السلام و روایات بیابیم. ببینیم آن روح حلم که در روایات قابل استنباط است چیست. در پرانتز عرض می کنم: (مخصوصاً دوستان طلبه دقت بکنند، بالاخره مکتب ما بر اساس قرآن و روایات فهم و عمل و ترویج می شود. زبان اهل بیت علیهم السلام عربی هست ولی لزوماً هر عرب زبانی احادیث و روایات را آن گونه که اهل بیت علیهم السلام در نظر دارند، نمی فهمد، لذا یکی از مشکلاتی که ما در حوزه، در فهم دین داریم، این است که وقتی می خواهیم واژه های فرمایشات خدا و اهل بیت علیهم السلام را بفهمیم به سراغ کتاب لغت عرب ها می رویم. به نظر می رسد چاره ای هم نیست، ولی قاعدتاً تفاوت هست. حداقل در بسیاری از واژه های اخلاقی و اعتقادی بین آن چه که اهل بیت علیهم السلام از واژه ای قصد کرده اند با چیزی که عرب به طور مطلق از آن واژه می فهمیده تفاوت هست. این شیوه به فهم بزرگانی مثل آیت الله جوادی آملی و خیلی های دیگر روش درستی نیست. الان چاره ای نداریم چون شخصی که قرآن را با فهم پیامبر(صلی ا… علیه و آله) تفسیر کند و روایات را با فهم خود اهل بیت علیهم السلام معنا کند، نداریم. بعضی ها در لغت خیلی زحمت کشیده اند، بعضی حتی روستا به روستا رفته اند و عمر خود را صرف کرده اند که به طور مثال کلمه ای در فلان روستا این معنی را داشته و در فلان قبیله این تغییر معنایی را پیدا کرده است. در همین”لسان العرب” که دقت کنید می بینید چقدر دراین مسائل دقیق شده، ولی در نهایت معلوم نیست همان چیزی باشد که اهل بیت علیهم السلام گفته اند. لذا ما باید یک فرهنگ لغات دین، یعنی قرآن با فهم اهل بیت علیهم السلام بنویسیم. ان شاءالله روزی حوزه این کار را خواهد کرد.) عرض کردم به جای این که ببینیم حلم در لغت یعنی بردباری، برویم ببینیم حلم در فهم اهل بیت علیهم السلام چیست و وقتی در مورد حلم صحبت کرده اند معنی آن چه بوده است.
من امشب روایات، زیادی برای تان می خوانم. خلاصه آن چه که از روایات در مورد حلم بود بررسی و دسته بندی کردم، مخصوصاً با کمک کتاب “میزان الحکمه” آیت الله ری شهری که کتاب خیلی منظمی است، اگرچه نقص هم دارد. حلم در لسان اهل بیت علیهم السلام آن صفتی است که اگر در شخصی باشد، این اتفاقات می افتد. این که در موقعیت غضب، در مقابل ناملایمات و مخالفت ها و ظلم ها،که معمول آدم ها به خودشان حق می دهند عصبانی شوند کظم غیض می کند، نفس خود را مالک است و اجازه نمی دهد هر حرفی از دهان شان خارج شود یا هر رفتاری از او صادر شود. یکی از ویژگی ها و نشانه های انسان حلیم این است که در موقعیت هایی که دیگران عصبانی می شوند و هر کاری دل شان خواست انجام می دهند، هر کاری که دل اش خواست انجام نمی دهد. چون نفس اش تحت سیطره اوست. من بعضی از این روایات را می خوانم.
آدم های حلیم خوش معاشرت هستند
در باب حلم می فرمایند که: «حلم آن چیزی است که اگر کسی داشته باشد، کظم غیض می کند”۴ از این روایت برداشت می شود که متقین در مراتبی عصبانی می شوند ولی عصبانیت آن ها منجر به رفتار ناشایست نمی گردد. کظم غیض یعنی عصبانیتی که می خواهد ابراز شود را فرو می برند. یعنی از روایات ما فهمیده می شود که از ویژگی های شخصی که حلم داشته باشد این است که در موقع غضب مراقب است چگونه رفتار می کند، چه چیزی می گوید و به خودش اجازه نمی دهد که غضب اش توجیهی باشد برای این که هر کاری دل اش خواست انجام دهد. فهم این نکته خیلی راحت است. در خود و اکثر آدم ها دقت کنید، به طور مثال انسانی عصبانی می شود و خدای ناکرده حرف زشتی می زند و رفتار ناشایستی مرتکب می شود، بعد خودش را توجیه می کند که در دعوا حلوا پخش نمی کنند! اتفاقاً چون عصبانی شدی نباید این گونه رفتار می کردی! پس حلم ات کجا رفت؟! اگرانسان حلم نداشته باشد، معلوم می شود تقوا ندارد. چون داریم از اوصاف متقین سخن می گوییم که یکی از نشانه ها و اوصاف شان حلم است. حلم یعنی چه؟ یعنی همان چیزی که اگر کسی داشته باشد در عصبانیت شدید، نباید کار ناشایست و گفتار ناشایست از او سر بزند. پس کسی که به خودش مجوز می دهد، هنگام عصبانیت هر کاری انجام دهد، چون حلم ندارد، اصلاً تقوا ندارد. در روایات در مورد انسان حلیم می فرمایند که: در موقعیت انتقام گیری علی رغم این که قدرت دارد انتقام بگیرد، عفو می کند۵٫
مگر درون اهل تقوا چیست که در موقعیت های مشابه افرادی که حلم ندارند حق خود می دانند که انتقام بگیرند ولی انسان حلیم با این که حق اش هم هست، عفو می کند؟ نکته ی دیگری که از آن می توان معنی حلم را از زبان اهل بیت علیهم السلام فهمید این است که بالاخره هر انسانی باید با آدم هایی زندگی و معاشرت کند. از پدر و مادر و همسر گرفته تا دیگر افراد اجتماع و یقیناً همه آدم های اطراف ما هم فکر و هم سلیقه و هم سطح معنوی و معرفتی ما نیستند و دائماً تضاد پیش می آید. اهل تقوا به جهت همان نیرویی که درون شان است با اشخاصی که باید با آن ها معاشرت کنند، معاشرت به معروف می کنند، یعنی خوش معاشرت هستند، به درستی رفتار می کنند. در ذهن تان نقطه مقابل اش را در نظر بگیرید. به طور مثال ممکن است همسرم از نظر مذهبی و سیاسی هم خط من نباشد. آیا باید به خودم حق بدهم که دایم جنجال راه بیندازم!؟ اهل تقوا هرگز به خودشان چنین حقی را نمی دهند، و این طرز رفتار خیلی قدرت می خواهد. امروزه می بینیم در جامعه ما طلاق ها و قهرها زیاد است. طرفین به خودشان حق می دهند، بر سر هر اختلاف و تفاوتی به هم بریزند، خب باید تحمل کنند.
اگر کسی وارد وادی حلم شد باید خودش را آماده ی پذیرش سختی ها و زحمت ها بکند
از نشانه های دیگر انسان حلیم که می خواهیم از آن معنای حلم را استخراج کنیم این است که شخص حلیم باید هزینه حلم اش را بپردازد. یعنی چه؟ یادتان باشد حلم یکی از خصلت هایی است که اگر کسی داشته باشد باید جرعه جرعه تلخی بنوشد، بعضی از تلخی ها در روایات هست. در روایتی می فرمایند: حلم بر چند محور می چرخد۶ و اگر کسی وارد وادی حلم شد باید خودش را آماده ی پذیرش سختی ها و زحمت ها بکند. در جایی که حق با اوست عزیزشود، خارش می کنند و باید تحمل کند. به طور مثال خدمتی انجام داده و باید عزیز شود ولی در مورد همان کار ذلیل می شود و باید این جرعه ی تلخ را بنوشد. در جایی که صادق است متهم به دروغ گویی می شود، در این جا هم باید تحمل کند. حلم خیلی صفت سنگینی است. دعوت به خیر و حق می کند اما به خاطر این دعوت به حق، تحقیر می شود. بدون این که جرمی انجام داده باشد مورد آزار و اذیت قرار می گیرد ولی باید حلم داشته باشد. بعضی مواقع انسان باید از حق خود بگذرد تا حق پا برجا باشد.
پس یکی از جاهایی که می توان معنی حلم را جستجو کرد آن جا است که در مقابل سختی ها و ناگواری ها و ناراحتی ها یی که دیگران برای اش درست می کنند، تحمل کند. خدا رحمت کند شهید رجایی را، بنی صدر مخالف بود که رجایی نخست وزیر شود، تا لحظات آخر هم مقاومت کرد که این آدم انقلابی نخست وزیر نشود، ولی این اتفاق افتاد. بنی صدر به دلیل همان دشمنی، نخست وزیر را درجلسات ضایع می کرد. به طور مثال از دفتر نهاد که بیرون می آمدند بنی صدر زودتر خودش را به ماشین می رساند و به راننده دستور حرکت می داد. در مقابل چشم همه مسئولین، رجایی دنبال ماشین می دوید. ولی هیچ وقت در هیچ کجا نگفت که رییس جمهور با او این گونه رفتار می کند و اعتراضی نمی کرد! انسان بزرگی بود اما به خاطر منافع کشور تحمل می کرد.
انسان اگر خود را کوچک دید، ناملایمات، هیچ رنجی برای او ندارد
اعلی مرتبه حلم چیست؟ در روایات هست که بالاترین مرتبه حلم این است که شخص اصلاً غضب نکند.۷ از مرحوم نخودکی نقل می کنند که ایشان می گفت: «اسرار همه ی اخلاق و سیر و سلوک و بزرگی دو کلمه است، مرنج و مرنجان»۸ همین! بعضی از اساتید بزرگ عرفان می گفتند که تمام حرف های انبیاء در همین دو کلمه جمع شده است. بالاترین مرتبه حلم آن جاست که فرد این قدر حلیم شده که اصلاً عصبانی نمی شود. انسان اگر خود را بزرگ ببیند، رنج می برد ولی اگر خود را کوچک دید، ناملایمات، هیچ رنجی برای او ندارد. این خیلی کار بزرگی است. پس دقت کنید امیرالمؤمنین علیه السلام از این صفت ساده نگذشته اند. در روایت هست که هرکس حلیم تر است از جاهلان بیشتر فراری است.۹ جاهل یعنی شخصی که عقل ندارد، نه شخصی که علم ندارد، نه این که آدم حلیم همیشه با افراد عالم و باسواد همنشین شود، نه. آدم حلیم فقط با عقلا همنشین می شود. اگر تشخیص بدهد طرف مقابل، جهل دارد از او دوری می کند مگر این که از معاشرین اش باشد و در آن جا هم تحمل می کند. آدم حلیم باید از جاهل فراری باشد، در روایات آمده: که با احمق رفاقت نکن چون می خواهد به تو خیر رساند ولی شر می رساند.۱۰ بعضی وقت ها خیلی از ما در عرصه های سیاسی مبتلا می شویم، می خواهیم به خیال خودمان کار خیری برای انقلاب انجام دهیم ولی به انقلاب ضربه می زنیم. آیت الله دستغیب را دعوت کردند که در جایی سخنرانی کنند، مجری در صحبت هایش گفت ایشان صاحب «گناهان کبیره» هستند! که نام کتابی است از ایشان، خب ایشان کتاب «قلب سلیم» را هم نوشته اند! بعضی ها از روی جهالت به جای خیر به انسان شر می رسانند. آدم حلیم این گونه نیست که خود را در دامن جهل بیندازد و بعد حلم به خرج دهد، تا آن جایی که می شود اصلاً به سمت اش نمی رود. «لا تلقوکم بایدیکم الی التهلکه»۱۱ شخص حلیم تا آن جایی که می تواند، اصلاً نباید با جاهل همنشین شود. انسان حلیم خودش را بی گدار به دردسر نمی اندازد و تا آن جا که می تواند اجازه نمی دهد در این شرایط قرار بگیرد.
حلم مثل ترمزی در وجود آدم است
خلاصه از مجموع روایاتی که نقل کردم بنده به تعریفی از حلم رسیدم که برای تان می خوانم: «می توان نتیجه گرفت که حلم کیفیتی نفسانی و اکتسابی است (یعنی می شود آن را به دست آورد) که اگر در فردی شکوفا شود او را در تحمل شرایط سخت و ناگوار و نامطلوب و مخالف و ناحق توانا می کند و از اقدام خلاف عقل و وقار نگه می دارد. حلم همچون ترمزی در وجود آدم است، پس اولا: حلم بیشتر صفتی صلبی است و اشاره می کند که انسان حلیم هنگام عصبانیت، غضب اش را فرو می خورد.»
صفات در وجود انسان دو حالت است یا ایجابی است یا صلبی. به نظر می رسد حلم در فرهنگ اهل بیت علیهم السلام بیشتر از زاویه صلبی آن مورد توجه است و آن چیزی است که از درون٬ ترمزی برای انسان است. پس از نوع نگاه دارنده است یعنی در جاهایی که نفس می خواهد خلجان کند و جری شود و مرز شکنی کند، حلم جلوی آن را می گیرد. قصه حضرت هابیل و قابیل اولین داستان حلم در قرآن است، هر چه قابیل به برادرش حسادت می کرد، هابیل تحمل می کرد. خیلی جالب است که حضرت هابیل هم این صفت را به تقوی نسبت می دهد. بنابراین تعریفی که ما از حلم در روایات فهمیدیم این بود که: “یک کیفیت نفسانی و قدرتی درونی و خصلتی است که اگر در کسی شکوفا شود، نمی گذارد در موقعیت هایی که خیال می کند حق دارد عصبانی شود و هرکاری بکند، حلم به خرج می دهد.” اتفاقاً در جاهایی که عصبانی می شویم باید آرام باشیم. من یک بار با بزگواری می آمدم اصفهان، راننده ی پیری بود و رفتار این آدم برای من عجیب خیلی بود. اگر در حین رانندگی ماشینی مقابل اش می پیچید یا خلاف می آمد، به جای عصبانی شدن، با آرامی می گفت: «پدر بیامرز، این چه طرز رانندگی است!» به او گفتم: «شما اصلاً عصبانی نمی شوی!؟» گفت :«من وقتی می بینم کسی این کار را می کند و در مقابل دعا می کنم، دو فایده دارد؛ هم خیرش به او می رسد هم به من. ولی اگر فحش بدهم، به او که نمی رسد هیچ، شرش هم به من می رسد.»
در روایات اوصاف عجیبی در مورد حلم بیان شده است که به ترتیب ذکر می کنم. در روایت است که حلم یک سّجیه ی فاضله است و اگر شخصی به دنبال فضایل اخلاقی است باید سراغ حلم برود. در روایت است که زینت انسان عاقل حلم است. زینت چیزی است که زودتر در ظاهر دیده می شود. حلم انگار چیزی است که زودتر به چشم می آید. اگر ما عیب هایی در وجودمان داریم، بهترین حجاب و ساتر آن حلم است. اگر حلم داشته باشیم عیوب مان معلوم نمی شود، آبروی مان نمی رود. یکی از ویژگی هایی که حلم خیلی مواقع با آن آمده “علم” است، مثل خطبه ی متقین. به طور مثال اگر شما در جلسه ای نشسته اید و سوالی مطرح می کنند، داوطلب نشوید که بخواهید اظهار نظر کنید. این از بی حلمی است، معلوم می شود این آدم علم دارد ولی حلم ندارد به قول سعدی: “تا مپرسند مگو، تا نخوانند نرو.”۱۲
آدمی که واقعاً به حلم برسد، جایگاه اش سایه به سایه انبیاست
خب، آدمی که حلم دارد وقتی بی جا حرف نمی زند و بی جا رفتار نمی کند، اگر هم نقص و عیبی داشته باشد رو نمی شود. اما اگر همه جا بخواهد اظهار نظر کند خیلی راحت شخصیت درونی اش رو می شود.
در روایت دیگری آمده: که مثل یک عشیره ای که پشت دارند، حلم برای انسان عشیره است.۱۳ یعنی می تواند پشتیبان انسان باشد و انسان را حفظ کند و به او عزت و قدرت دهد. دوست و بهترین وزیر مؤمن حلم است،۱۴ بالاترین و نافع ترین عزت است.۱۵ می گوید اگر کسی دنبال وقار و متانت و وزانت است حلم او را کفایت می کند،۱۶ کسی اگر به دنبال حلم برود، بهترین و کامل ترین وقار را به دست آورده و در نظر مردم متین است. در جمع خودتان مقایسه کنید بین شخصی که خیلی حرف می زند با کسی که به جا و پخته حرف می زند، مسلماً در نزد همه دومی ارزشمندتر است. به قدری حلم صفت بزرگی است که پیامبر(صلی ا… علیه و آله) می فرمایند : من مبعوث شدم به عنوان مرکز حلم. ۱۷ ایشان خودشان را کانون حلم معرفی می کنند. پیامبر(صلی ا… علیه و آله) می فرمایند: حلم، برای یاری من از شجاعان عرب بهتر است.۱۸ فضایل زیادی در مورد حلم گفته شده و آخری که خیلی مهیج العقول است، این روایت است. «کاد الحلیم ان یکون نبیا»۱۹ نزدیک بود که انسان بردبار پیغمبر شود. یعنی آدمی که واقعاً به حلم برسد، جایگاه اش سایه به سایه انبیاست. چون مهم ترین شرط رسیدن به نبوت قدرت تحمل بوده است. اکثر انبیا قبل از رسیدن به رسالت چوپان بوده اند، یعنی با حیوان زبان نفهم سر و کله می زده اند تا با آدم به ظاهر زبان فهم بتوانند ارتباط داشته باشند. وقتی پیامبر(صلی ا… علیه و آله) فرمودند، نظافت داشته باشید و ناخن های تان را بگیرید، شخصی نزد پیامبر(صلی ا… علیه و آله) آمد و پاهایش را مقابل ایشان دراز کرد و به ایشان گفت: ناخن های مرا بگیر! و پیامبر(صلی ا… علیه و آله) با حوصله این کار را انجام دادند. در این روایت اشاره شده، اگر کسی حلیم باشد، آرام آرام به جایی می رسد که اگر قرار بود نبوت ادامه پیدا کند او پیامبر جدیدی می شد. حلم آثاری دارد اول این که اگر کسی دنبال آقایی و سیادت و سروری است باید به دنبال حلم برود. در روایت است اگر کسی حلم داشته باشد سید و آقای جمع است.۲۰ همین آقای حاج علی اکبری که در فاطمیه محضرشان توفیق داشتید، یکی از ویژگی های استثنایی ایشان حلم است. حلم ایشان در بدترین شرایط کاری و اجتماعی و شخصی، تعجب آور است. بعضی می گویند اصلاً ایشان در عمرش عصبانی نشده است. این آدم ها آن قدر بزرگ هستند که آن چه که دیگران را به تنش و تشنج می کشد، حلم و بردباری این افراد آن ها را تکان نمی دهد. بنده در بدترین شرایط دیده ام وقتی همه کم می آورند ایشان هم چنان بردبار است. حرف اشتباهی نمی زند، تصمیم غلطی نمی گیرد، موضعی بی جا نمی گیرد، خیلی خود را محکم گرفته است، لذا عزیز و دوست داشتنی است. ابتدای دولت نهم حضرت آقا به ایشان گفتند: وقتی در تلویزیون می بینم شما دور میز هیئت دولت نشسته اید، دلم آرام می شود. در روایت دیگری داریم اگر می خواهید دیگران نسبت به شما سلم داشته باشند و شرشان به شما نرسد، حلم داشته باشید.۲۱ انسان حلیم، سِلم و دوستی جلب می کند. دیگر این که انسان حلیم در کارها به پیروزی می رسد.۲۲ ما یک سازگاری داریم و یک سازش کاری. سازش کاری منطقی نیست ولی سازگاری یعنی این که هدفی داریم و در ایجاد ناملایمات نه میدان را خالی می کنیم و نه با هر چیزی می جنگیم. فرض کنید با جمعی داریم می رویم تفریح، یک عده جوان بی توجه و بی معرفت شروع می کنند عالمی را دست انداختن و مسخره کردن و او دایماً با اخلاق و حلم و بردباری رفتار می کند. به نظر شما مردم طرفدار چه کسی می شوند؟ خب مسلم است، همه طرفدار این عالم می شوند و پیروزی با کسی است که حلم دارد.
در جنگ نرم حلم نیاز شماست!
دوستان، در کارهای فرهنگی و جنگ نرم حلم خیلی نیاز شماست، از هر چیزی که فکر کنید مهم تر است. در یک فضا و بستری می خواهید به جنگ بروید که ۹۹ درصد شرایط خلاف چیزی است که شما می خواهید. اصلاً جنگ همین است. اما اگر حلیم باشید سنگر به سنگر مسایل حل می شود. در جنگ نظامی حلم و بردباری اصل بوده چه رسد به جنگ نرم. خواهران و برادران اگر خواستید در مسایل خانوادگی به پیروزی برسید، هر مشکلی که در زندگی پیش آمد با حلم رفتار کنید. از آثار حلم یکی اطفاء حریق غضب است، اگر می خواهید غضب شما، که چون آتشی شده، زندگی و شخصیت شما را نسوزاند خیلی سریع مهار حلم را به خود بزنید. یاری شدن در برابر جهال، در نظر دیگران عزیز شدن همه از آثار حلم است. یکی دیگر از آثار حلم این است که به راحتی انسان هم صحبت ابرار و نیکان می شود و از پستی نجات پیدا می کند.
مدتی ادای آن را دربیاورید، تا صاحب اش شوید!
فهمیدیم که حلم و آثار آن چیست و اما موضوع نهایی و اصلی ما امشب، این است که چه طور انسانی حلیم باشیم؟ چه طور واجد بردباری شویم؟ چه طور نفسی که عادت کرده غضب کند را تربیت کنیم که واقعاً حلیم باشد؟ راه هایی از روایات استنباط شده که برای تان ذکر می کنم: یکی از آن ها این است که خود را به حلم بزنیم، این یک قانون است. هر خصلت خوبی را که خدای نکرده ندارید، مدتی ادای آن را دربیاورید، تا صاحب اش شوید! در روایت داریم «ان لم تکن حلیما فتحلم»۲۳ اگر حقیقتاً حلیم نیستی خود را به حلم بزن. یعنی دقت کنید آن ها که حلیم هستند چه رفتارهایی می کنند. مدتی شبیه آن ها رفتار کنید، آرام آرام خوی و خصلت خودتان می شود. ببینید دلیل اش چقدر جالب است. مولا علی(علیه السلام) در ادامه ی همین روایت می فرمایند: «فانه قل من تشبه بقوم الا اوشکان یکون من»۲۴ کسی که خود را شبیه قومی کند که دارای خصلتی هستند، امید است که مثل و شبیه آن ها شود. هم چنان که اگر مدتی انسان با بدها رفت و آمد کند مثل آن ها می شود.
مثل خوب ها و صاحبان خوبی ها، رفتار کنید و به سبک آن ها زندگی کنید، آن وقت آرام آرام صاحب آن خصلت ها می شوید. پس اولی تحلم است. در روایت داریم “من تحلم حلم.۲۵ در روایت دیگری داریم «خیر الحلم التحلم»۲۶ بهترین نوع حلم این است که حتی در جایی که حلم نداری خودت را به حلم بزنی. «قد یتزین بالحلم غیر الحلیم»۲۷ گاهی اوقات کسی که حلم ندارد با خود را به حلم زدن، زینت حلم را کسب می کند. راه حل دوم همان است که در ابتدای صحبت ها هم عرض کردم، اگر می خواهید حلیم باشید باید هزینه اش را بپردازید. کم کم تلخی هایش کم می شود و عادی می شود. شما را خار می کنند و باید بگویید عیبی ندارد. جایی که راست می گویید و متهم به دروغ می شوید، بگویید عیب ندارد. در صدد دفاع نباشید، تحمل کنید. به حق دعوت می کنید خارتان می کنند، تحمل کنید چون حلم هزینه دارد. راه سوم این که: در مقابل ناملایمات احتمالات دیگری بدهید و لو مطمئن هستید که منظور شخص، همین است. شخصی مقابل امام باقر(علیه السلام) ایستاد و شروع به فحش دادن به ایشان کرد. حضرت رو به او کردند با او دست دادند. در چنین مسائلی ولو یقین دارید، ولی احتمالات دیگری بدهید. روزى یک نفر نصرانى، به امام باقر(علیه السّلام)، (جسارت کرد و) گفت: انت بقر: «تو گاو هستى». حضرت در جواب فرمود: انا باقر: «من باقر هستم». نصرانى گفت: تو پسر زنی آشپز هستى!» امام باقر(علیه السّلام) فرمود: «آشپزى شغل مادرم است.» نصرانى گفت: «تو پسر کنیز سیاه، زنگى و بدزبان هستى.» امام باقر(علیه السّلام) فرمود: «اگر این نسبت هایى که به مادرم دادى، راست است، خدا او را بیامرزد و اگر دروغ است، خدا تو را بیامرزد.» نصرانى (وقتى که آن حضرت را در چنین جایگاه ارجمندى از اخلاق دید) تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد.۲۸
از زندگی شخصی خودتان شروع کنید
این راهبرد ها و این روایات را در موقعیت های کوچک تمرین کنید، بعد کم کم خواهید دید در موقعیت های بزرگ شما را همراهی می کند. در جایی که می توانید انتقام بگیرید، بگذرید. از زندگی شخصی خودتان شروع کنید. واقعاً در عفو لذتی است که در انتقام نیست. متأسفانه ما نگاه های بچه گانه خود را فقط بزک بزرگی کرده ایم و حرف از منطق می زنیم. خدا لعنت کند “منطق” را. اصلاً منطق زندگی را جهنم می کند. اگر ذهنیت ها پاک باشد مشکلی پیش نمی آید. یکی از راه های افزایش حلم، افزایش علم است. هر چقدر آگاهی و دانش را بالا ببرید، حلم تان بیشتر می شود. رهبر معظم انقلاب در مورد فتنه ۸۸ فرمودند: رویش های این فتنه بیش از ریزش هایش بود. چون مردم فهمیدند باید به شاخص ها توجه کنند نه به شخص ها. این آدمی است که علم دارد و می داند در فتنه باید چگونه رفتار کند. یکی دیگر عقل است. در روایت داریم: وفور عقل باعث افزایش حلم است. ۲۹ حلم، علو همت است. شخصی که اهداف کوچکی دارد، زود رنج است، ولی انسانی که اهداف اش بزرگ است، تحمل می کند و بردباری به خرج می دهد. رهبر انقلاب افق اش را تمدن اسلامی آن هم در عصر ظهور تعیین کرده است، یعنی تحقق تمام زمینه های باقی مانده. آدم اگر خواست حلم اش بالا رود باید افق اش را بالا ببرد. اصلاً عادت کنید خشم نکنید، تمرین اش اشکالی ندارد. حدیث غضب را در چهل حدیث امام خمینی(ره) بخوانید، در این حدیث آمده که غضب کلید همه بدی ها و شرهاست.۳۰
روز فرصت درگیری است و فرصت آرامش نیست. لذا حضرت علی(علیه السلام) در خطبه متقین می فرمایند در روز اولین ویژگی اهل تقوا حلم است. امیرالمؤمنین(علیه السلام) که امام متقین است، در حلم به جایی می رسد، که حضرت زهرا(سلام ا… علیها) به ایشان می گویند: «اشتملت شمله الجنین»۳۱ که علی جان چرا مثل جنینی در خودت جمع شده ای؟! چرا فریاد نمی کنی؟ حضرت فرمودند: پیامبر(صلی الله علیه و آله) به من فرموده: اگر یاری نداشتی سکوت کن. این درد و غصه کجا و چگونه باید جواب داده شود! که حضرت حتی در بین شیعیان خودشان هم مظلوم می مانند. در روز حتی اگر با دشمنان اش و با بدترین آدم ها نشست و معاشرت داشته باشد برای منافع اسلام حلم و بردباری می کند و شبانگاه برای چاه درد و دل می کند. این عظمتی که انسان می تواند با کسب صفت حلم به آن برسد، اوج اش مولای متقین، امیرالمؤمنین(علیه السلام) است.
پاورقی
۱-نهج البلاغه-خطبه متقین-۱۹۳
۲-همان
۳-همان
۴- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۹۲-امام علی)علیه السلام(:” إنّما الحلم کظم الغیظ “ بردباری آن است که خشم خود را فرو بری.
۵- میزان الحکمه- جلد ۳ -باب حلم- “لَیْسَ الْحَلیمُ مَنْ عَجَزَ فَهَجَمَ وَ إذا قَدَرَ اِنْتَقَمَ. إنَّمَا الْحَلیمُ مَنْ إذا قَدَرَ عَفا، وَکانَ الْحِلْمُ غالِبا علی کُلِّ أَمْرِهِ”.کسی که چون ناتوان شود، هجوم برد و چون قدرت یابد، انتقام کشد، بردبار نیست.
۶- میزان الحکمه،ج۳-ص۱۲۹۲-ح۴۳۵۳-قال الصادق) علیه السلام:( “الحلم سراج الله یستضیء به صاحبه إلى جواده و لا یکون حلیما إلا المؤید بأنوار المعرفه و التوحید و الحلم یدور على خمسه أوجه أن یکون عزیزا فیذل أو یکون صادقا فیتهم أو یدعو إلى الحق فیستخف به أو أن یؤذى بلا جرم أو أن یطلب بالحق فیخالفوه فیه فإذا أتیت کلا منها حقه فقد أصبت “.امام صادق(علیه السلام) فرمود: بردباری چراغ خداست.بردباری پنج صورت دارد:کسی که عزیز و ارجمند باشد و خوار و تحقیر شود،یا درستکار باشد و تهمت زده شود، یا به حق دعوت کند اما به سبب آن خوار و خفیف گردد، یا بدون آنکه گناهی کرده باشد آزار بیند، یا خواهان حق شود اما مردم با او مخالفت ورزند؛حق هر یک از این پنج مورد را ادا کردی بردبار هستی.
۷-میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۹۲-ح۴۳۵۴- امام علی (علیه السلام): کمال الحلم کثره الاحتمال و الکظم(بالاترین مرتبه حلم تحمل زیاد خشمگین نشدن است.)
۸- www.tebyan.comحاج آقا مجتهدی رحمت الله می فرمودند:آقای آخوندی از اقای نخودکی خواست که او را موعظه کند. اقای نخودکی گفت: مرنج و مرنجان. آقای آخوندی گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی ؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم. مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور نباید برنجم؟اقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی. اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی.
۹-میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۹۴-ح۴۳۶۷-رسول ا…( صلی ا… علیه و آله) : “أحلم اانّاس من فرّ من جهّال الّناس” (بردبارترین مردم کسی است که از مردمان نادان بگریزد).
۱۰- مستدرکالوسائل- ج ۱۱- ص ۲۸۸
۱۱- بقره -۱۹۵-” وَ أَنْفِقُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَهِ وَ أَحْسِنُوا إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الْمُحْسِنِینَ “و در راه خدا انفاق کنید و خویشتن را به دست خود به هلاکت نیفکنید و احسان کنید که خدا نیکوکاران را دوست دارد .
۱۲- أمثال و حکم- دهخدا-ج۱- ص- ۴۶ – “تا نپرسندت مگو از هیچ باب، تا نخوانندت مرو در هیچ در” (شاعر/قآنی)- رساله کلمات خواجه عبدالله انصاری –”تا مپرسند مگوی˛تا نخوانند مرو”
۱۳- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۶-ح۴۳۰۲- امام علی(علیه السلام): ” الحلم عشیره ” (بردباری، خود، ایل و قبیله ای است ).
۱۴- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۷-ح۴۳۰۹- امام علی(علیه السلام) “تعلّموا الحلم؛فإنّ الحلم خلیل المؤمن و وزیره” (بردباری فراگیرید که بردباری دوست و وزیر مومن است.)
۱۵- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۷-ح۴۳۰۸ – امام علی(علیه السلام): “لا عزّ أرفع من الحلم” (بالاترین عزت، بردباری است. )
۱۶- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۹-ح۴۳۳۱- امام علی(علیه السلام) : “لایکون حلیما حتّی یکون وقورا” (آدمی بردبار نباشد مگر آن گاه که با وقار و متین باشد.)
۱۷- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۷-ح۴۳۱۳ -رسول ا…(صلی ا… علیه و آله) : “بعثت للحلم مرکزا “(من مبعوث شدم به عنوان مرکز حلم.)
۱۸- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۷-ح ۴۳۱۴-: “وجدت الحلم و الاحتمال انصر لی من شجعان الرّجال ” (بردباری و تحمل را بیش از مردان شجاع ، یاور خود ، یافتم. )
۱۹- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۸-ح۴۳۲۷-رسول ا…(صلی ا… علیه و آله) : “کاد الحلیم أن یکون نبیّا” (آدم بردبار به پیامبری نزدیک است.)
۲۰- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۶-ح۴۳۰۱- امام علی(علیه السلام): “الحلم رأس الرئاسه ” (بردباری رأس ریاست و سروری است.)
۲۱- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۹۰-ح۴۳۳۵- امام علی(علیه السلام): ” السّلم ثمره الحلم” (صلح و آشتی ، میوه بردباری است. )
۲۲- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۹۰-ح۴۳۳۶- امام صادق(علیه السلام): “یظفر من یحلم” (بردبار پیروز است.)
۲۳- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۸-ح۴۳۱۸-امام علی(علیه السلام): “إن لم تکن حلیما فتحلّم؛ فإنّه قلّ من تشبّه بقوم إلّا أوشک أ ن یکون منهم” (اگر بردبار نیستی خوشتن را بردبار جلوه ده؛ زیرا کمتر کسی است که خود را شبیه گروهی کند و بزودی یکی از آنان نشوند.)
۲۴-همان
۲۵-میزان الحکمه ،ج۳،ص۱۲۸۸-ح۴۳۲۲-امام علی(علیه السلام): “من تحلّم حلم” (هر که تمرین بردباری کند بردبار شود.)
۲۶- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۸-ح۴۳۱۹- امام علی (علیه السلام):”خیر الحلم التّحلّم” (بهترین بردباری وا داشتن خود به بردباری است.)
۲۷- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۸-ح۴۳۲۳- امام علی (علیه السلام): “قد یتزیّی بالحلم غیر الحلیم” (گاه باشد که انسان غیر بردبار جامه ی بردباری بپوشد.)
۲۸-الأنوار البهیه -ص ۲۱۷- “روزى یک نفر نصرانى، به امام باقر علیه السّلام (جسارت کرد و) گفت: انت بقر: «تو گاو هستى».در جواب فرمود: انا باقر: «من باقر هستم».نصرانى گفت: تو پسر زن آشپز هستى!».امام باقر علیه السّلام فرمود: «آشپزى شغل مادرم است».نصرانى گفت: «تو پسر کنیز سیاه، زنگى و بدزبان هستى».امام باقر علیه السّلام فرمود: «اگر این نسبتهائى که به مادرم دادى، راستاست، خدا او را بیامرزد، و اگر دروغ است، خدا تو را بیامرزد».نصرانى (وقتى که آن حضرت را در چنین جایگاه ارجمندى از اخلاق دید) تحت تأثیر قرار گرفت و مسلمان شد.”
۲۹- میزان الحکمه -ج۳-ص۱۲۸۸-ح۴۳۳۰- امام علی(علیه السلام): “بوفور العقل یتوفّر الحلم” (با زیاد شدن عقل بردباری زیاد می شود.)
۳۰-چهل حدیث امام خمینی (ره )، حدیث هفتم -اصول کافی-ج۲-ص۳۰۳- امام صادق (علیه السلام): ” الغضب مفتاح کلّ شّر”(خشم کلید همه ی شرهاست.)
۳۱- الاحتجاج-ج ۱ -ص۱۰۷- المناقب -ج ۲ -ص ۲۰۸- “َابْنَ اَبیطالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَهَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَهَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَهَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ” پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پردهنشین شده ای، و در خانه اتهام به زمین نشستهاى، شاهپرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد.
بیشتر بدانیم
*لا یستَکمِلُ عَبدٌ حقیقهَ الایمانِ حَتَّى تَکونَ فیهِ خِصالُ ثَلاثٍ: اَلتَّفقُّهُ فِى الدّینِ وَ حُسنُ التَّقدیرِ فِى المَعیشَهِ، وَالصَّبرُ عَلَى الرَّزایا.
هیچ بنده اى حقیقت ایمانش را کامل نمى کند مگر این که در او سه خصلت باشد: دین شناسى، تدبر نیکو در زندگى، و شکیبایى در مصیبت ها و بلاها.
(بحار الانوار، ج ۷۸، ص ۳۳۹، ح۱)
*«ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَداوَهٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیم»
ناپسندی را با نیکی دفع کن که ناگاه خواهی دید که همان کس که میان تو و اودشمنی است، گویی دوستی گرم و صمیمی است.
(فصلت -۳۴)
*لقمان علیه السلام : لا یُعْرَفُ الحَلیمُ إلاّ عِندَ الغَضَبِ.
بردبار، جز هنگام خشم شناخته نشود.
(بحارالأنوار ج : ۶۸ ص : ۴۲۶)
*رسولُ ا…ِ(صلى ا… علیه و آله): “و الّذی نَفْسی بِیَدِهِ ، ما جُمِعَ شَیءٌ إلى شَیءٍ أفضَلَ مِن حِلمٍ إلى عِلمٍ “پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله): سوگند به آن که جانم در دست اوست، چیزى با چیزى جمع نشد که بهتر از جمع علم و حلم باشد.
(وسائلالشیعه ج : ۱۵ ص : ۲۶۸)
الإمامُ علیٌّ علیه السلام : لَن یُثْمِرَ العِلمُ حتّى یُقارِنَهُ الحِلمُ.
امام على علیه السلام : دانش، تا با بردبارى قرین نشود، هرگز به بار ننشیند.
( غررالحکم ص: ۴۴)
حلم باید نخست پس علمت برخور از علم خوانده با حلمت علم بی حلم خاک کوی بود علم با حلم خال روی بود بردباری خزینهی خرد است هر که را حلم نیست دیو و دد است
(به نقل بستان السیاحه از منیه المریدین شیخ زین الدین -ص ۳۵٫)
*أَشرَفُ الخَلائِقِ التَّواضُعُ و َالحِلمُ و َلینُ الجانِبِ؛
شریف ترین اخلاق، تواضع، بردبارى و نرم خویى است.
(غررالحکم، ج۲، ص۴۴۲، ح۳۲۲۳)
*رسولُ اللّه ِ(صلى الله علیه و آله): “فأمّا الحِلمُ فمِنهُ رُکوبُ الجَمیلِ ، و صُحبَهُ الأبْرارِ ، و رَفْعٌ مِن الضَّعَهِ ، و رَفْعٌ مِن الخَساسَهِ ، و تَشَهّی الخَیرِ ، و تَقَرُّبُ صاحِبِه مِن مَعالی الدَّرَجاتِ ، و العَفوُ ، و المَهلُ ، و المَعروفُ ، و الصَّمتُ ، فهذا ما یَتَشَعّبُ للعاقلِ بحِلمِهِ” .
پیامبر خدا (صلى الله علیه و آله): از بردبارى است: آراسته شدن به خوبی ها، همنشینى با نیکان، ارجمند شدن، عزیز گشتن، رغبت به نیکى، نزدیک شدنِ بردبار به درجات عالى، گذشت، آرامش و تأنّى، احسان و خاموشى و این است آن چه براى خردمند با بردباریش حاصل شود.
( تحفالعقول ص : ۱۵)
با تو گویم که چیست غایت حلم هرکه زهرت دهد شکر بخشش کم مباش از درخت سایه فکن هرکه سنگت زند ثمربخشش هرکه بخراشدت جگر بجفا همچو کان کریم زر بخشش از صدف یاد گیر نکته ٔ حلم آنکه برد سرت گهر بخشش
*محبوب خدا شدن از دیگر آثار و ثمرات این خصلت والا می باشد. لذا امیرمؤمنان(علیه السلام) می فرمایند: “اذا احبّ الله عبداً زیّنه بالسّکینه و الحلم”
هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد او رابه آرامش و حلم زینت می کند.
( غررالحکم -باب حلم )
* روزی شخصی در محضر امیرالمؤمنین(علیه السلام) به «قنبر» غلام آن بزرگوار ناسزا گفت. قنبر می خواست پاسخ او را بدهد. امیرمؤمنان علی(علیه السلام) قنبر را صدا زد و فرمود: «مهلا یا قنبر، دع شاتمک.» ای قنبر، آرام باش. دشنام دهنده خود را از روی بی اعتنایی رها کن، تا پروردگار را خشنود وشیطان را خشمگین و دشمنت را عقوبت کنی (زیرا عقوبتی برای اوبدتر از بی اعتنایی نیست). سوگند به خدایی که دانه را شکافت وانسان ها را آفرید، مؤمن به هیچ چیزی مثل حلم، پروردگارش را راضی نمی کند، و هیچ چیزی شیطان را مثل خویشتن داری و تحمل، ناراحت نمی نماید. احمق و نادان نیز به چیزی مانند سکوت، کیفرنمی بیند.»
(موسوعه الامام علی بن ابیطالب ج ۹- ص ۱۴۹-۱۵۲)