ساعت ۲۳:۴۵ دقیقه پرواز به دوحه قطر داشتم . دقایقی قبل از اذان مغرب رسیدم فرودگاه امام خمینی ره. فرودگاهی که متاسفانه نه شایسته عنوان ” بین المللی” است نه لایق نام بلند امام خمینی! بگذریم ما که خدا رو شکر سیاسی نیستیم.
تو راه از قم تا فرودگاه سوار ماشین جوونی شدم که شخصیت جالبی داشت. شاداب و کاری، ماشین باز و خانواده دوست، دست بخرجی که در رباط کریم مستاجر است، حلال خور شش تیغه البته یک بند انگشت مو _ انشاالله ریش_ زیر لبش بود قربه الی الله . اما در کل لاییک بامرامی بود.
وقتی من نشستم ضبطش روشن ولی خیلی صداش کم بود من صداشو قطع کردم اصلا چیزی نگفت اما راه که افتادیم مسافر عقبی که لباس نیروی انتظامی تنش بود با طعنه گفت:” شجاع اونه که پنلشو روشن کنه !!!” آخه قبلش حرف از شجاعت میزدند و اینکه کسی که خلافی نکرده چرا باید از پلیس بترسه!!!!!
جوونک هم جواب داد:”من برام فرق نمی کنه هرجور مسافر راحت باشه من همونطوری ام. این آقا ظاهرا از آهنگ خوشش نمیاد خاموش کرد…” طرف دیگه چیزی نگفت.
راننده تو راه کلی اطلاعات خوب درباره ویژگیهای خودروهای مختلف بهم داد…. رسیدم دیگه باید خداحافظی کنم. ببخشید چقدر شد؟
قابل نداره. ۱۵۰۰۰ تومن
بفرمایید.
تو صندوق عقب چیزی نداشتید؟
نه.
به سلامت
یاعلی
ادامه دارد …