بهترین قلوب کدماند؟ دردها و رنجهای امیرالمؤمنین علی علیهالسلام کدام است؟
عرضم را با حکمت ۱۴۷ نهجالبلاغه آغاز میکنم که ترسیمی است از انواع طالبان علم. خود متنش کلی حرف دارد. حواشی و مقدماتش هم خیلی قابل تدبر است. غصهها و رنجهای علی علیهالسلام را میتوان از این حکمت استخراج کرد و البته درمان این دردها را.
کمیل میگوید أَخَذَ بِیَدِی أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ حضرت دست مرا گرفت فَأَخْرَجَنِی إِلَى الْجَبَانِ فَلَمَّا أَصْحَرَ تَنَفَّسَ الصُّعَدَاءَ و از شهر بیرون رفتیم نزدیک قبرستان کوفه حضرت آه پردردی کشید. نکته اول اینکه چرا کمیل را از بین اینهمه آدم جدا نمودند. ثانیاً چه میخواهد بگوید به او که از شهر بیرون رفتهاند ثالثاً چه خبر است که آه کشیده است درحالیکه حاکم جامعه است. حضرت قلوب را دستهبندی میکند و این حکمت تفسیر همان آه است درواقع. یا کُمَیلَ بنَ زیادٍ! آن هذِهِ القُلُوبَ أوعیَهٌ این دلهای خدادادی ظرف هستند فخَیرُها أوعاها بهترین قلوب با ظرفیتترینها هستند. معلوم میشود که حضرت میخواهند انسانها را بر اساس قلوب و ظرفیتهایشان تقسیمبندی کنند. فَاحفَظ عَنِّی ما أقُولُ لَکَ. خوب گوش کن و نگهدار این مطالب را. النَّاسُ ثَلاثَهٌ فَعالِمٌ رَبَّانیٌّ گروه اول و برتر عالم ربانی است که خود حضرت در اوج آنهاست؛ و مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبیلِ نَجاهٍ گروه دوم کسانی اند که افقشان در مسیر تعلم رسیدن به مقام عالم ربانی است؛ و هَمَجٌ رَعاعٌ مابقی مردم در هر جایگاه و صنفی که باشند پشههای سرگردان در هوا هستند. أتباعُ کُلِّ ناعِقٍ از هرجایی صدا بلند شود به آنطرف میروند یَمیلُونَ مَعَ کُلِّ ریحٍ با هر بادی به آن سمت کشیده میشوند لَم یَستَضیئُوا بِنُورِ العِلمِ دلیل اینکه اینها همج رعاع هستند این است که هرگز از نور علم منور نشدهاند و لَم یَلجَئُوا إلَى رُکنٍ وثیقٍ و به هیچ ستون محکمی تکیه نکردهاند.

علم بهتر است یا ثروت؟
در ادامه حضرت این انشای تکراری ما را در کودکی پاسخ میدهند که علم بهتر است یا ثروت؟
یا کُمَیلُ! العِلمُ خَیرٌ مِنَ المالِ؛ به چند دلیل:
- العِلمُ یَحرُسُکَ و أنتَ تَحرُسُ المالَ دلیل اول اینکه علم حافظ توست اما مال را تو باید مواظبش باشی.
- دوم و المالُ تَنقُصُهُ النَّفَقَهُ و العِلمُ یَزکُوا عَلَى الإنفاقِ
- سوم و صَنیعُ المالِ یَزُولُ بِزَوالِهِ کسی که بهواسطه مال عزت و احترام در جامعه مییابد با از دست دادن ثروت آن جایگاه را از دست خواهد داد.
- چهارم یا کُمَیلَ بنَ زیادٍ! مَعرِفَهُ العِلمِ دینٌ یُدانُ بهِ؛ بهِ یَکسِبُ الإنسانُ الطَّاعَهَ فی حَیاتِهِ و جَمیلَ الاُحدُوثَهِ بَعدَ وفاتِهِ. این علمی که حضرت از آن حرف میزند و در ادامه حقیقتش را بیان میکنند. این علم که از مال بالاتر است و انسان را از همج رعاع نجات میدهد دین و آیین و روش نحله ایست که به خاطرش پاداش و ثواب هم میگیرید برخلاف مال و جمعآوری مال. در دنیا باعث میشود انسان مقدمات طاعت الهی را یاد بگیرد و در بین همه مردم هم بعد از وفاتش بهترین ذکر خیر نصیبش شود.
- پنجم و العِلمُ حاکِمٌ و المالُ مَحکُومٌ عَلَیهِ علم فرمان روا است اما مال تحت فرمان توست علم پیشوایت و مال پیرو است.
در ادامه میفرمایند: یا کُمَیلُ! هَلَکَ خُزَّانُ الأموالِ و هُم أحیاءٌ خزانه داران اموال هلاک شدهاند در همین حالی که در ظاهر زندهاند. واو حالیه است.
و در طرف مقابل همین جمله معروف که شما طلبهها همیشه با آن بازی میکنید: و العُلَماءُ باقُونَ ما بَقیَ الدَّهرُ علما تا روزگار باقی است اینها زنده هستند أعیانُهُم مَفقُودَهٌ اگرچه جسمشان از دنیا میرود اما و أمثالُهُم فی القُلُوبِ مَوجُودَهٌ؛ اما یادشان در قلوب پایدار است.
۴۰۰ هجری یعنی ۱۰۳۷ سال پیش یکی از طلاب حوزه علمیه شیعه این کتاب را جمعآوری کرده است هنوز بزرگان از خواص میگویند که ما به لایههای اولیه این کتاب هم نرسیدهایم. کدام صاحب مالی میتواند چنین میراثی داشته باشد؛ بنابراین مقصد و موقف فوقالعاده است ظرفیت آماده است مقتضی موجود است کافی است ماها موانع را برداریم.
بعدازاین تقسیمبندی زیبا حضرت اشاره به سینه مبارک نمودند و فرمودند:
ها آنهاهُنا لَعِلماً جَمّاً (و أشارَ بِیَدِهِ إلَى صَدرِهِ) در این سینه دریای علم انباشتهشده است لَو أصَبتُ لَهُ حَمَلَهً ای کاش کسی را لایق دریافت این علم مییافتم.
مدعیان علم از نگاه امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
ازاینجا حضرت مدعیان علم را دستهبندی میکنند و همه را رد میکنند. میفرمایند:
- گروهی “بَلَى أصَبتُ لَقِناً غَیرَ مَأمُونٍ عَلَیهِ” بعضی ها خیلی تیزهوشاند اما قابلاعتماد نیستند مُستَعمِلاً آلَهَ الدِّینِ لِلدُّنیا چون اگر این علوم را یاد بگیرند به دنیاداری روی میآورند و مُستَظهِراً بِنِعَمِ اللهِ عَلَى عِبادِهِ و بِحُجَجِهِ عَلَى أولیائِهِ؛ میروند بهواسطه این علم بر بندگان خدا غلبه و بر اولیای خدا هم منت وبرتری جویی میکنند. خلاصه این گروه مفاهیم را خوب درک میکنند اما ظرف قلبشان پاک نیست اهل سوءاستفادهاند.
- أو مُنقاداً لِحَمَلَهِ الحَقِّ فی أحنائِهِ یک عده هستند که تسلیم و منقادند اما لا بَصیرَهَ لَهُ احمقاند خوب نمیفهمند ضعیفاند از حیث عمق یَنقَدِحُ الشَّکُّ فی قَلبِهِ لِأوَّلِ عارِضٍ مِن شُبهَهٍ؛ کافی است یک شبهه برایش بیاوری تمام سرمایهاش را از دست میدهد. ألا لا ذا و لا ذاکَ؛ حضرت میفرمایند نه این و نه آن.هیچکدام توان تحمل علم من را ندارند.
- أو مَنهُوماً بِاللَّذَّهِ بعضی هوش دارند و از اول هم قصد سودجویی از طلبگی را ندارند اما در ادامه گرفتار بعضی از لذتها و شهوات هستند سَلِسَ القیادِ لِلشَّهوَهِ، قدر نمیدانند فرق است بین این گروه و آنهایی که خباثت باطنی دارند. أو مُغرَماً بِالجَمعِ و الادِّخارِ لَیسا مِن رُعاهِ الدِّینِ فی شَیءٍ. اینها هیچکدام نمیتوانند چیزی را رعایت کنند أقرَبُ شَیءٍ شَبَهاً بِهِما الأنعامُ السَّائِمَهُ اگر بخواهم چیزی را به اینها شبیه کنم اینها چارپایاناند.
در پایان این بخش فرمودند: کَذَلِکَ یَمُوتُ العِلمُ بِمَوتِ حامِلیهِ؛ همینجوری است که علم با صاحبانش به گور میرود.
یکوقتی حضرت آقا در جمع بعضی از شاگردان آیتالله خوشوقت فرمودند از توحید چیزهایی در قلب آقای خوشوقت وجود دارد که با مرگ ایشان به خاک خواهد رفت.
خدا همیشه و در هر عصر حجتی دارد
در ادامه حضرت یک امیدواری میدهند که اللَّهُمَّ بَلَى نگران نباش لا تَخلُو الأرضُ مِن قائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّهٍ إمَّا ظاهراً مَشهُوراً و إمَّا خائِفاً مَغمُوراً خدا همیشه و در هر عصری حجتی دارد یا آشکار است یا در پس پرده است. این علم منتقل میشود و انحا هرکسی را لایق ببینند از این علم به او خواهند داد. چون خود حضرت دریکی از خطبههای نهجالبلاغه میفرمایند: و الله قسم اگر بخواهم میتوانم تکتک شمارا تا قیامت از تولد تا مرگتان را لحظهبهلحظه زندگیتان را گزارش دهم و بهشتی و جهنمی بودنتان را بیان کنم اما میترسم اگر بگویم به پیامبرتان کافر شوید. میترسم یعنی بیظرفیت هستید. البته این علم را من به یاران خاص خودم امانت میدهم. معلوم میشود این علوم و لو در قلوب اندک اما وجود دارد.
پایه هر تحول در حوزه طلبه است
چرا بحثم را از این حکمت آغاز کردم؟ به این جهت که پایه هر تحولی منابع انسانی است و منابع انسانی در تحول حوزه و به تبعش تحول و ویرایش امت و تبع آن تحول تمدنی، طلبه است. تا طلبه نتواند قلبش و نهفقط ذهنش را تربیت کند چیزی از آن اصالتهای علم نصیبش نخواهد شد ولو علامه باشد در ظاهر و اگر توان کار علمی نداشته باشد یا داشته باشد اما کوتاهی کند که قوز بالا قوز است. حتی حضرت فرمودند: آن انسان منقاد مخلص که توان فکری ندارد هم به در من نمیخورد من که نمیخواهم فقط چند تا مسئله شرعی بیان کنم که همه بفهمند بلکه میخواهم عمیقاً وارد لایههای علمیشوید که در سینهام موج میزند و هیچکس نیست که اینها را بفهمد.
پس شرط اول قلب با ظرفیت است. چرا نگفته فکر و میگوید قلب؟ در جمع طلاب یکی از مدارس هفته پیش بودم دیدم جمع خوبی هستند خیلی خوش گذشت. این دوستان را میخواستم وارد این فضا کنم که حواسشان باشد که این درس و بحث و کتاب و … مقدمه است و نباید در این مقدمه بمانیم و به ذی المقدمه نرسیم و بدتر اینکه به خیال ذی المقدمه علم را له نکنیم. یکوقت میزنیم به دل فلسفه و دیگر قصد خروج هم نداریم یک خدای فلسفی میسازیم بعد اصول کافی را باز میکنیم و میبینیم که امام باقر میفرماید این خدایی که تو ساختهای خدا نیست مخلوق توست.
یکوقت هم از اینطرف چپ میکنیم و پای استدلالیان چوبین بود. استاد ما آقای فیاضی میفرمودند طلبه هر وقت تنبل میشود زاهد میشود و فیلسوف هم هر وقت تنبل میشود عارف میگردد.
از تصویر ذهنی تا واقعیت رسیدن نهجالبلاغه
برای آن رفقا روی تابلو نوشتم آب. گفتم آیا با این آب میشود کسی را سیراب کرد؟ یا کسی را تر نمود؟ اگرنه پس این چه آبی شد؟ وقتی نوشتم یا گفتم آب در ذهن شریف شما تصور آب آمد. با این تصور کسی را نمیتوان سیراب کرد. بعد همان لیوان آب را ریختم روی صورتش و گفتم اینچی بود؟ گفتند آب؛ اما این آب توانایی خیس کردن داشت. خوب حالا این آب در کجای علم ماست؟ اگر این آب است پس آنچه بود؟ نسبت آن نوشته و شنیده و آن تصور ذهنی با این آب چیست؟ همه اینها مقدمه بود برای رسیدن به این حقیقت. آنجایی که جز اهلبیت ۳۰۰ میلیارد سال راه هم بروی کسی نخواهد رسید ما بیخود و بیجهت سراغ دیگران میرویم. حداکثر امثال جرج جرداق مسیحی و ابی الحدید معتزلی از قبل معانی نهجالبلاغه اینگونه دیوانه و مست شدهاند اما معانی کجا و حقیقت نهجالبلاغه کجا؟ ولی علی علیهالسلام که خودش چشمه جوشان است را رها کردهایم. اصل آب را رها کردهایم و در ترکیب آب ماندهایم که چند تا اکسیژن و چند تا هیدروژن دارد؟
طلبه تراز انقلاب حوزه علمیه
در بحث طلبه تراز انقلاب حوزه علمیه ساختاری ست که در دل تاریخ و بشریت نهاده شده لذا درجاهایی غفلت کرده و بهجای اینکه سرچشمه مطلوب همه بشر را خوب بچسبد بیاعتنایی کرده و رفته ببیند بقیه انحا چه دارند. خودش هم کمکم باورش شده که آن آب ذهنی انگار خنکتر است و از آب حقیقی که مایه حیات است غافل شده. درحالیکه حوزه تراز حوزه ایست که تا نهایت ممکن یا لازم مقدمات را فراهم کند و بعد همه اینها را فراهم کند برای آن حقیقتی که حضرت آه میکشید برای آنکه کسی را نمییابد که این حقیقت را برایش بگوید. وگرنه حضرت مثلاً مسائل شرعی نمیتوانستند بگویند؟ یا سخنرانی سیاسی نمیکردند؟ اتفاقاً الیماشاءالله منبرهای حضرت پر از این چیزها بود. پس حقیقت چیز دیگری است که حضرت مجبور میشود کمیل را به قبرستان ببرد تا بتواند بخشی از آن را برایش بگوید. این حقیقت چیست؟ آن دومی چیست؟ آن قلب آماده کجاست؟ در روزگاری که حضرت حاکم جامعه است. این اتفاق ناگوار هر وقت و هرکجا برای شیعیان و محبان علی رخداده است به خاک سیاه نشستهاند. چه باید کرد؟ اول باید روی این درد ماند و ماند و ماند. آنقدر بمانیم تا آتشگرفته و بعد درمان خودش پیدا خواهد شد. آیتالله حائری شیرازی جملهای دارد که مضمونش این است: غرب بعد از رنسانس بلایی که بر سر ما آورده این است که مدام برای ما حل المسایل فرستاده است. حل المسایل.
منابع اصیل حوزه پاسخگوی سؤالهاست
هفته پیش با یک بزرگواری که موسسه تبلیغی خیلی خوبی دارند و خلاصه گزارشی دادند از کارهای خود. به او گفتم تا حالا به این قران دقت کردهاید؟ خدایی که میخواهد ما را هدایت کند و مقدمهاش هم خواندن و دانستن و علم است نکتهای را در قران بیان میگوید و بعد بیان میکند آن فی ذلک لایات این آیات را بهصورت شفاف بیان نمیکند. این نحوه تفکر ساده اندیشانه مال ما نبوده ما خودمان را سطحی بار آوردهایم. چند شب پیش در شبکه افق تصاویری پیشآمده بود که واقعاً جای گریه داشت. گفتگویی بود بین آقای خسرو پناه بهعنوان نماد خوب حوزوی ما و دو نفر دیگر از اساتید دانشگاه که شاید در ظاهر خیلی مذهبی جلوه نداشتند. یکی از این دو استاد دانشگاه خطاب به آقای خسرو پناه میگفت که آقا چرا شما منابع اصیل خودتان را رها کردهاید و سراغ منابع غربی رفتهاید؟ الحکمت ضاله المومن.
حوزههای علمیه فقر معنویت دارند و چرا منابع اصلی را رها کردهاید؟ مثال زد که دانشجویی من سؤالی داشت از خطبه ۱۱۰ نهجالبلاغه داشت من هم انحا را فرستادم سراغ دو تن از روحانیون فاضل. میگفت وقتی رفتم سراغ انحا و سؤال را پرسیدم. اینها اول همدیگر را نگاهی کردند و بعد هم گفتند که ما نهجالبلاغه کار نکردیم. گفتم پس شما چهکار کردهاید؟ یکی متمرکز بر فلان متفکر غربی بود. دیگری هم چیز دیگری. استاد دانشگاه التماس میکرد به استاد حوزه که آقا بروید سراغ نهجالبلاغه. غربیان چیزی ندارند اگر هم چیزی دارند یک مفهومی و یک تصوری از همین نهجالبلاغه گرفتهاند. اولین گام همین نکته است که حضرت روشن نمودند که حواستان به کدام سطح از علم و نسبت خودتان با علم است. آن هذه القلوب اوعیه. این نکته اولی است که باید موردتوجه ما باشد. عطش رسیدن بهحقیقت حالا گاهی از طریق علم حصولی و گاهی از طریق شهود و … آخرش ما باید بهحقیقت برسیم. حضرت هم اینجا حساب همه را رسیده است. حتی تیزهوشان را هم بهراحتی نمیپذیرد. چرا؟ چون قلبهایشان آلوده است. یا اینکه فهم و عبادت را قاتی کرده است با شهوت و مقام و … اگر علم به او بدهی آلودهاش خواهد کرد. دانشگاه حضرت انسانهای ناب میخواهد مثل کمیل. ظاهراً کمیل هم تیزهوش بوده و هم خوشقلب. لذا ست که کمیل از اصحاب سر حضرت معروف است.
حرکت نهضت گونه شروعشده و حوزه نباید عقب بماند
خوب چه باید کرد؟ یک حرکت نهضت گونه لازم است در جامعه که خدا کند حوزههای علمیه سردمدار این نهضت باشند وگرنه از حیث قواعد تکوین این حرکت شروعشده و دیر نباشد که اگر ما جا بمانیم مردم عوام جامعه از پایین منبر ما را به دین ارشاد خواهند کرد. الآن بعضاً در سطح جامعه وجود دارد این سبقتها از ما روحانیون. حاج احمد چلویی بهجایی رسید که علما را تحت تأثیر قرار میداده است که من این «ضرب زید» شمارا نخواندهام اما حقیقت این نیست که شما به ش چسبیدهاید. امروز این روال دارد در جامعه شدت میگیرد. متوجه باشیم که جریان اراده الهی در عالم معطل هیچکس نیست و لو اینکه تو یونس پیامبر هم باشی تو را به شکم نهنگ میاندازد و یک انسان غیر پیامبری مردم را نجات میدهد. تو حالا باید ذکر یونسیه بگیری تا خودت را از ظلمات نجات بدهی درحالیکه قرار بود امت را برهانی. بعد هم که نجات مییابی میبینی که شخصی که پیامبر نبوده ایستاد و تلاش کرد و انگار خوب هم پیش برده کار را و عذاب قطعی شده را برگردانده است؛ و تو یونس توبیخ میشوی … وَذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ
این فضا و این ظلمات ثلاثی که مدرنیته رقمزده است و به نظر هم بسیار پیچیده است فقط با مدد رساندن بشریت به سرچشمه حقیقت حل خواهد شد. ما افتادهایم در رقابت علم حصولی یقیناً از غرب شکست خواهیم خورد. میخواهیم اسلامی زه کنیم چیزی را که کفر تمام ذاتش را گرفته خوب نمیشود هر کاری و هر طرح جدیدی هم شکست خواهد خورد. نگاه ما به زندگی باید اساساً متحول باشد. با حدیث مالی نظرات غربیان چیزی عوض نخواهد شد. لذا من اصرار دارم کسی دنبال جواب نباشد. اصلاً دردی نیست که جواب بخواهد. درد اینگونه نگاه کردن به علم و طلبگی خیلی خیلی کم شده است. لذا شما ببینید دغدغههای اولیه طلاب امروز چقدر با دغدغههای طلاب نسل گذشته فرق دارد؟ معیشت
حق هم هست درست میگوید. اگر من بودم چنان تضمین میکردم که طلبه معطل معیشت نشود. البته همین خودش کلی بحث دارد. کمکم زندگی بعضی از گذشتگان از علما که اتفاقاً کارهای بزرگی هم انجام دادهاند دارد افسانه میشود. اگر واقعاً اینگونه بود که ضیق معیشت مانع انجام کارهای بزرگ است پس قبلیها نباید کاری میکردند چون وضعیت معیشتی انحا بهمراتب از بدترین وضعیت معیشتی طلاب امروز بدتر بوده است. پس پیداست که گیر جای دیگری است.
بخش اعظمی از مسائل آدمی بهحقارت خودش برمیگردد
درد که آمد همه مسائل دیگر را تحتالشعاع قرار خواهد داد. من برای بچهها که میخواستم این حقیقت را جا بیندازم مثلاً از کنار میدان آزادی که رد میشدیم میپرسیدم از بچهها که مثلاً این برج آزادی چند برابر شماست؟ مثلاً میگفتند صد برابر هزار برابر و … بعد که رد میشدیم و سوار هواپیما میشدیم و از بالای برج که میخواستیم بگذریم دوباره میپرسیدم که حالا شما چند برابر این برج هستید. خلاصه اینکه به نحوی به اینها میفهماندم که کوچکی و بزرگی مشکلات بستگی به بزرگی و کوچکی ما دارد. وقتی ما حقیر میشویم معیشت بزرگ میشود و برعکس. بخش اعظمی از مسائل آدمی بهحقارت خودش برمیگردد. این در حوزه هم وجود دارد. امروز چند نفر از طلاب و اساتید و محققین حوزه دغدغه تمدن نوین اسلامی رادارند؟ یعنی صبح که از خواب بیدار میشوند دغدغه تمدن اسلامی دارند یا دغدغه حلیم و نون سنگک و … دغدغهها انسانها را بزرگ و کوچک میکند.
در عصر حاضر هم که آنقدر سرمایه یک مرحمت بالازاده ۱۲ ساله از شهرستان …؛ که من سال ۸۵ که رفتم به این شهرستان دیدم واقعاً عقبمانده است این شهر چه برسد به سال ۶۵. وقتی میخواهد جبهه برود به بهانه اینکه بچهای و. و برو مشقهایت را بنویس. برمیگردد و پولهایش را برمیدارد و تهران میرود و دفتر رئیسجمهور (مقام معظم رهبری) را مییابد و سروصدا که من باید رئیسجمهور را ببینم. من طلب شیا و جد وجد. بالاخره به محضر رئیسجمهور میرسد و میگوید شما یک بخشنامه بزنید که از این به بعد مداحان و روضهخوانان دیگر روضه حضرت قاسم نخوانند. میپرسند چرا؟ مگر نمیگویند که بچه بوده و جبهه رفته است خوب من رفتم برای جبهه ثبتنام کنم، میگویند تو بچهای. خوب اگر این است حضرت قاسم هم که بچه بود پس بگویید دیگر روضهاش را نخوانند. باهمین همت بالاخره آقا نامه میزنند که اجازه بدهید ایشان به جبهه برود
همت بلند دار که مردان روزگار از همت بلند بهجایی رسیدهاند
اینها دم دست ماهاست. یک بچه دهاتی اینقدر بزرگ بوده است چه برسد به بزرگان ما. حالا چه بلایی بر سر گفتمان ما آمده که بزرگان ما به اسم معیشت ارزشها را کمرنگ میکنند تا فعلاً مردم نانشان در روغنی باشد که هیچوقت تولید نمیشود این روغن.
تحول گفتمانی ریشه در کجا دارد؟
مسئلههای آدم نباید پاپیچ آرمانها و دغدغههایش شود. اگر شد معلوم میشود این آرمانها ذهنیاند و نه قلبی. درد انقلاب و تمدن ندارد این آدم. تا یک مسئله درجه چندم میاید آن اولویتش را تحتالشعاع قرار میدهد. ما صاحب درد کم داریم. برخلاف دیروز که صاحب درد داشتیم اما امکان و فرصت کم داشتیم لذا سعی میکردند با ۵ نفر ۶ نفر کارها را انجام بدهند؛ اما با این تعداد آدم نمیتوان انتظار تحول بشری داشت؛ اما بالاخره گفتهاند ما لا یدرک کله لا یترک کله از همان جلسات دونفره و سهنفره یک سد روحالله درامد که حالا این میتواند پرچم تحول بشری را بالا بگیرد. خیلی وقتها با استادش تکی بود. او در تاریخ خودش درست زندگی کرد. اگر نمیشود همهجا را تحت تأثیر قرارداد اما میشود منابع انسانی را قطرهقطره بسازیم؛ و این قطرهقطره سیل راه میاندازد. حالا آن روزگار رسیده آن مرد که باید از خویش بیرون بیاید و کاری بکند آمده و پرچم را داده به مردی مثل خودش این عقبهی منابع انسانی که قرار است ساخته شود در درجه اول باید مثل این دو مرد و در تراز این دو صاحب درد شوند. حزباللهی باید مثل رهبرش بتواند فرمان انقلاب را در دست بگیرد کمتر از این نباید باشد. کلکم راع و کلکم مسئول یعنی چی؟ یعنی هر کس در جمهوری اسلامی در هر جا.
لذا یک مسئله در درجه چند که میآید، اولویت درجهیک خودش را زیر سؤال میگذارد و فعلاً تعطیل میکند. اینرو باید خیلی با آن مواجه بشوید. خیلی. ما امروز صاحب درد کم داریم. دیروز صاحب درد زیاد داشتیم ولی امکان و فرصت کم بود. لذا مجبور بودند چهار یا پنج نفر را دور خودشان جمع کنند و بر روی همانها کار کنند. آنجا با این پنجتاپنجتاها نمیشد امید تحول بشری داشت؛ اما میگفتند از همان جلسات سید روحاللهی بیرون آمده است که میتواند پرچم تحول بشری را در دست گیرد. خیلی از اوقات با استاد خودش تکوتنها بوده است. با مرحوم شاهآبادی. او در تاریخ خودش درست زندگی کرده است. میگوید اگر نمیشود همهجا را تحت تأثیر قرارداد میشود که منابع انسانی را بسازیم. یکی از آنها را من میسازم. دوتای دیگر را او بسازد؛ و سهتای بعدی را فردی دیگر! این قطرهقطره ها جمع میشوند سیل راه میاندازند. حالا آن روزگار رسیده است و آن مردی که باید از خویش بیرون آید، آمده است بیرون و پرچم را به مردی دیگر عین خودش سپرده است این عقبه منابع انسانی که باید در حوزهها شکل بگیرد باید مثل انحا و در طراز اینها صاحب درد بشود. حزباللهی باید مثل رهبرش فرمان انقلاب را خوب دستش بگیرد. کمتر از این نباید باشد. کلکم راع و کلکم مسموع یعنی چی؟ یعنی همین جمله که حضرت آقا میفرمایند که در ایران و در جمهوری اسلامی هرکس هرکجا که هست آن کار را باید مهمترین کار در جهان و آن نقطه ایی که در آن هست را مرکز جهان تلقی کند. تا جدی پایکار بایستد. اینها اگر در جمعهای حوزههای خوبی مثل میرزاحسین و معصومیه و مشکات و … بحث نشود و ما بر سر این مسائل بحث نکنیم؛ مگر ما طلبه حوزه کم داشتهایم؟ شما برای چه چیزی دانشگاه را رها کردهاید و آمدهاید؟ برای چی؟ تمام امید و نوید آن این بود که این بچهها سریعتر فضای اجتماعی را درک کردهاند و خوب، حالا که میآیند در حوزه درس میخوانند. خوب کارمیکنند. وقت میگذارند. عمیق میشوند. ولی نگاهشان خیلی کلان است؛ اما اگر قرار شد که همان باشد که مثل بچه سوم راهنمایی که به حوزه میآید باشد، خوب آنکه هست. اینقدر زیاد است که برای آنها آزمون گذاشتهاند و بعد مصاحبه و … بعد چقدر قبول شوند و نود درصدشان رد شوند. اینها که زیاد است. آنهم جای خودش خیلی خوب است.
ادامه دارد…